بی عشق گویی هیچ ندارم ،
بی امید و بی فروغ ، تنها ، پر از تهی ،
ساکت از بغض و لبریز از فریاد سکوت ،
مردد ، حتی به عشق ...
پروردگارا !
مرا عشقی عطا کن ، عشقی ابدی ...
و مرا بدان زنده گردان که روحم در حال مرگ است در این همه سیاهی و غربت .
خدای من !
مرا نجات بخش از تردید ،
که حوادث روزگار و هر آنچه تو می دانی و من ، مرا به تردید واداشته است.
مهربان ابدی !
در تمامی لحظات بغض تهدید می کند فروغ چشمانم را ،
و فریاد نهفته در قلبم تلنگر به شیشه سکوتم می زند ،
و شنیده ها و دیده هایم ،
- که ای کاش هیچگاه نمی شنیدم و نمی دیدم -
مثل خنجری است .
و تو می دانی چه می گویم ،
و از کدامین تاریکی سخن می گویم ...
و تنها تو میدانی درد رخنه کرده در اعماق وجودم را ...
خدای من !
مگذار روحم بمیرد ،
مگذار نا امیدی و تردید بر اندک دارایی ام چیره شود ،
مرا به آنچه برایم نوشته ای صبور گردان .
تمام ذرات تهی وجودم عشقی را طلب می کند ،
عشقی همیشگی ...
و یقین که اوج این عشق ، عشق به توست .
پروردگار من !
مرا به دم عشق خودت زنده گردان ، که از ازل تا ابدست ،
و مرا بدان امید بخش ،
که این خاک غریب تمامی امیدم را ربوده است ...
اللهم اهدنا صراط المستقیم